به گزارش شهرآرانیوز؛ میان آن همه رفتوآمد ماشینها و آدمها و همهمه و سروصدایی که حوالی بیمارستان را پر و انگار غلظت آلودگی هوا را در این نقطه از شهر، بیشتر و نفس کشیدن را سختتر کرده است، چشمم که به نوشتههای روی دیوار میافتد، نگاهم را تیز میکنم تا شاید دستنوشتههایی را که شکل آگهی دارد و البته برخیشان هم پر از غلطهای املایی است، واضحتر ببینم: «کلیه و یک تکه کبد فروشی»، «فروش فوری کلیه در اسرء وقط (اسرع وقت) با گروح (گروه) خونی+O، قیمت اولیه یکمیلیارد تومان تا حدی تخفیف...»، «فروش کلیه و مغز استخوان+O»، «فروش قرنیه چشم، مغز استخوان، کبد، نیاز مالی شدید»، «فروش کلیه ۶۰۰ میلیون تومان، بهخاطر برشکستگی ناچارم با دو فرزند، خانهای ندارم و الی غیر»، «فروش کلیه با گروه خونی+O، آزمایش با خریدار، پول کافی ندارم، ارزان»، «یک تکه کبد ۴۰۰ میلیون تومان» و ... .
با خودم فکر میکنم آن کسی که توی آگهیاش نوشته است «نیاز مالی شدید»، احتمالا موقع نوشتن این عبارت، تصور میکرده است که این واژگان، درد و رنج فقر و نداریاش را با «تشدید» منتقل میکند و مخاطب آگهی متوجه میشود که فقر چقدر برایش درد داشته که باعث شده است چوب حراج بزند به کلیهاش، به مغز استخوانش و حتی به یک تکه از کبدش، خلاصه به متاع جانش. آری؛ اگرچه فقر اینچنین تا مغز استخوان برخی رخنه کرده است، درواقع فقط پیوند کلیه از فرد زنده، شدنی است و پیوند بخشی از کبد هم به تعداد انگشتشمار، آنهم برای اعضای خانواده، انجام میشود.
از آگهیهایی که روی درودیوار حوالی برخی بیمارستانهای شهر جا خوش کرده اند، این طور به نظر میرسد که تنگنای مالی و نداری روی شانه صاحب برخی از این آگهیها آن قدر سنگینی کرده که پایشان به معاملهای باز شده است که شاید برای سلامتی شان خطر هم داشته باشد، اما گویا آنها به ته این خط رسیده اند؛ خطی که در یک سوی آن مشکلات معیشت، امان فروشنده را بریده و در سوی دیگرش درد، طاقت یک بیمار را چنان طاق کرده که حاضر است برای پیوند عضو موردنیاز بدنش و بازگشت سلامتی اش، هرچه دارد، بدهد. همه نوع گروه خونی و همه سن وسالی هم میانشان به چشم میخورد.
از آن خانم پنجاه وچندساله که نوشته است «به دلایل شخصی» میخواهد کلیه اش را بفروشد تا آن جوان بیست ودوساله که در آگهی تأکید کرده است «برای ادامه زندگی به پول نیاز دارد». البته این ماجرا روی دیگری هم دارد و گویا برخی هم میخواهند با فروش عضوی از بدن خود، ره صدساله را یک شبه طی کنند؛ مثل تعدادی از دهه هشتادیها که سعی میکنند در فضای مجازی، آگهی فروش اعضای بدن خود را منتشر و مشتری اش را هم همان جا پیدا کنند و با او «مچ» شوند.
با یکی از شمارههایی که از روی آگهیها برداشته ام، تماس میگیرم. صدای آقایی که انگار از تلخی روزگار کلافه است، بی حوصله «بله» میگوید. میگویم برای آگهی فروش کبد تماس گرفته ام. با همان بی حوصلگی که کلامش را تلخ کرده است، در جواب میگوید: «دلال هستی و دنبال چانه زدن یا کبد را برای خودت میخواهی؟ پول را برای درمان دخترم میخواهم و حوصله چانه زدن ندارم». «خبرنگارم»، این جمله بی اراده از دهانم بیرون میآید و همین میشود که تلخی و بی حوصلگی صدای آن طرف خط به عصبانیت تبدیل میشود و مکالمه مان با این پاسخ به پایان میرسد: «وقت ندارم». مجال پرسیدن درباره قیمت هم از کفم میرود.
نفر بعدی، جوان بیست وچهارسالهای است که به گواه آگهی، کلیه و کبدش را برای فروش گذاشته است. سعی میکنم این بار اختیار زبانم را بیشتر داشته باشم و درمیان صحبت هایم اشارهای به این موضوع نکنم که خبرنگار هستم. صدای یکنواخت آن طرف خط که هیچ حسی را به منِ مخاطبِ این سوی تلفن منتقل نمیکند، قیمت ۷۰۰ میلیون تومان را برای کلیه و یک میلیاردو ۲۰۰ میلیون تومان را هم برای بخشی از کبدش اعلام و تأکید میکند که «سالم سالم» است و آزمایشهای چکاپ اولیه را خودش انجام داده است، اما پولی برای آزمایشهای موردنیاز بعدی ندارد و خریدار باید آنها را هم پرداخت کند.
«خانم! مگر چیزی غیر از نیاز مالی هم باعث میشود که کسی دست به این کار بزند؟». این جمله را هم در پاسخ به سؤال بعدی من میگوید، وقتی از او میپرسم چرا میخواهد کبد و کلیه اش را بفروشد. گویا بیشتر از این حوصله سؤال وجواب ندارد؛ چون قبل از اینکه بپرسم آیا میداند که فروش کبدش، شدنی نیست و حتی قبل از اینکه بداند واقعا مشتری هستم یا نه، تلفن را قطع میکند.
شماره تماس بعدی از آن فردی است که تکهای از کبدش را به فروش گذاشته است. صدای مرد میان سالی به گوشم میرسد. نمیخواهم قضاوت کنم، اما صدای او مثل صدای آنها که اعتیاد دارند، کمی خش دار است و همین، اصل ماجرا را زیر سؤال میبرد. وقتی میگویم برای آگهی فروش کبد تماس گرفته ام، به همان صدای خش دار، لحن اندوهگینی میدهد و میگوید: «خانمم سرطان دارد. قیمت مدنظرم هم یک میلیاردو ۶۰۰ میلیون تومان است، اما کمی راه میآیم. سالم هستم. آندوسکوپی و آزمایش های چکاپ را انجام داده ام، اما پول ندارم که آزمایشهای اصلی را انجام بدهم و هزینه آنها را خریدار باید بدهد».
به گفته خودش، پیک موتوری است و درآمدش کفاف درمان همسرش را نمیدهد. میگویم: «اجازه بدهید کمی درباره قیمت تأمل کنم و بعد به شما خبر بدهم»، میگوید: «خدا خیرتان بدهد، منتظر خبرتان هستم». آخر مکالمه هم وقتی میپرسم «راستی میدانید که امکان پیوند کبد فقط برای اعضای خانواده وجود دارد.»، بی هیچ پاسخی تلفن را قطع میکند.
آگهیهای فروش اعضای بدن با گسترش فضای مجازی به این فضا هم رسیده است. از برخی آگهیهایی که در شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام منتشر میشود اگر بگذریم، میرسیم به برخی وب سایتها که به صورت رسمی فعالیت میکنند. «پیک حیات» یکی از همین وب سایت هاست که به اذعان خودشان، «با هدف ساخت بستری نیکوکارانه، تلاش میکند به همه افراد درگیر با مسئله پیوند کلیه، کمکی هرچند اندک برپایه تکنولوژی بکند». این سایت با درنظر گرفتن قوانینی که رعایت آن برای کاربران الزامی است، بستری را فراهم کرده است تا افراد از سرتاسر کشور و با همه گروههای خونی، بتوانند آگهیهای خرید یا فروش کلیه خود را منتشر کنند.
از نظر علم پزشکی کدام یک از اعضای بدن قابلیت پیوند از اهداکننده زنده را دارد؟ اصلا پیوند قرنیه چشم، یک تکه کبد، مغز استخوان، قلب و... از فرد زنده، شدنی است؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسشها و چند پرسش دیگر، راهی بیمارستان منتصریه مشهد میشویم؛ جایی که تنها بیمارستان تخصصی پیوند عضو در شرق و شمال شرق کشور است و از ابتدای فعالیتش یعنی سال ۱۳۸۰ تاکنون، ۶ هزارو ۶۷۰ عضو را به بدن نیازمندان آنها پیوند زده است. عملهای پیوند کلیه، کبد، قرنیه، پوست، قلب، ریه و پانکراس در این بیمارستان به صورت رایگان برای بیماران متقاضی انجام میشود.
دکتر ابراهیم خالقی، مسئول واحد فراهم آوری اعضای پیوندی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، پاسخگوی سؤالات ماست و همان ابتدای صحبت آب پاکی را روی دست ما و همه آنهایی که آگهی فروش اعضای بدنشان را منتشر میکنند، میریزد و میگوید: تنها آگهیای که اعتبار دارد، آگهی کلیه است؛ زیرا دو عدد از آن در بدن وجود دارد؛ البته استثنایی هم وجود دارد و آن، پیوند بخشی از کبد پدر یا مادر به بدن فرزندشان است که دچار نارسایی کبد شده باشد.
«عمل پیوند عضو باید در بیمارستانهای تخصصی و به وسیله پزشکان متخصص انجام شود». او این جمله را با تأکید این طور ادامه میدهد: انجام چنین عملهایی هرگز به صورت زیرزمینی، شدنی نیست.
دکتر خالقی هم با آگهیهایی که برای فروش اعضای بدن بر در و دیوار شهر به چشم میخورد، بیگانه نیست: «بارها پیش آمده است فردی به ما مراجعه کرده و گفته است که میخواهد قلبش را اهدا کند، درحالی که انجام چنین عملی اصلا ممکن نیست، بنابراین اینکه میبینید نوشته اند فروش قلب یا قرنیه، باید بگوییم اصلا چنین کاری، شدنی نیست. اگر قلب برداشته شود، فرد می میرد، اگر قرنیه برداشته شود، فرد نابینا میشود. هیچ جراحی حاضر نیست این کار را انجام دهد.
پیوند قلب، کبد و... فقط از اهداکننده مرگ مغزی و در بیمارستان و به وسیله جراح متخصص انجام میشود. در استان فقط سه پزشک جراح داریم که پیوند کبد انجام میدهند. دو جراح هم هستند که پیوند قلب انجام میدهند، بنابراین وقتی گفته میشود چنین عملهایی به صورت زیرزمینی انجام میشود، اتهامی به جراحان قلب و کبد ماست؛ چون پزشکی با تخصصهایی غیر از این ها، نمیتواند چنین عملی را انجام دهد».
او ادامه میدهد: البته یک استثنا هم وجود دارد و آن هم وقتی است که یک کودک دچار نارسایی کبد شده باشد. کبد هر فرد دو لوب کوچک و بزرگ دارد. در این موارد، لوب کوچک کبدِ یکی از اعضای خانواده برای پیوند به این کودک برداشته میشود که البته آن هم شرایط خاصی دارد و انگشت شمار است. از مجموع ۶۸۵ پیوند کبدی که در دانشگاه علوم پزشکی مشهد انجام شده، فقط پنج یا شش پیوند از فرد زنده بوده و همه اینها از پدر یا مادر به فرزند بوده است و آن هم به این علت که اهداکننده مرگ مغزی نداشته ایم و جان کودک در خطر بوده است.
مسئول واحد فراهم آوری اعضای پیوندی دانشگاه علوم پزشکی مشهد درباره آگهیهای فروش مغز استخوان هم میگوید: پیوند مغز استخوان صرفا از طریق بانک خونی که برای این منظور وجود دارد و معمولا هم از اعضای خانواده انجام میشود.
پرسش بعدی درباره تعادل عرضه و تقاضاست که دکتر خالقی این طور پاسخ میدهد: معضل کنونی جهانی، این است که تعداد اهداکنندگان مرگ مغزی، کمتر از افرادی است که نیازمند پیوند کلیه هستند. تقاضا زیاد است، اما عرضه کم. در کشور تقریبا هر روز هفت تا ده نفر به فهرست افراد نیازمند پیوند کلیه اضافه میشوند، به عبارتی، سالانه بین ۲ هزارو ۵۵۵ تا ۳ هزارو ۶۵۰ نفر. اکنون در کشور بیش از ۲۵ هزار بیمار دیالیزی داریم. درنتیجه باید کلیه موردنیاز برخی بیماران از طریق افراد مایل به اهدای عضو تأمین شود.
«شما میگویید «اهدا»، اما آنچه انجام میشود، درواقع همان فروش کلیه است دیگر؟». پاسخ دکتر خالقی به این پرسش ما هم این است: «من هم با شما موافقم؛ فردی که کلیه اش را میفروشد، نیاز مالی دارد. اما سؤال من این است که آیا همه افرادی که نیاز مالی دارند، کلیه شان را میفروشند؟ قطعا پاسخ منفی است. من ۲۳ سال است با این افراد سروکار دارم. با این تجربه میگویم که برخی از آنها دنبال راهی راحت و آسان برای کسب پول هستند و میخواهند راه چندساله را یک شبه بروند. در کل شرق و شمال شرق کشور، پارسال سی پیوند کلیه از فرد زنده داشته ایم که در برخی از آن ها، اهداکننده، نسبت خانوادگی با گیرنده داشته و پولی میان آنها ردوبدل نشده است. با این آگهیها نباید اهدای عضو زیر سؤال برود.
او ادامه میدهد: ایران در دهه ۶۰ قانونی به نام «مدل ایرانی» را تصویب کرد که براساس آن، دولت موظف شد به افرادی که کلیه خود را اهدا میکنند، مبلغی را پرداخت کند که در آن زمان، یک میلیون تومان بود تا پولی میان اهداکننده و گیرنده کلیه ردوبدل نشود. این رقم البته اکنون افزایش یافته و به حدود ۴۰ میلیون تومان رسیده است.
این کار به نفع دولت هم هست؛ زیرا با این تعداد زیاد افراد دچار نارسایی کلیه، دولت باید هزینههای زیادی را صرف تجهیز بخش دیالیز بیمارستانها کند. از طرف دیگر، افراد دیالیزی زندگی سختی دارند و به نوعی ازکارافتاده میشوند. با پیوند کلیه، این فرد دوباره به کار و زندگی برمی گردد.
دکتر خالقی بار دیگر تأکید میکند: منکر این موضوع نیستیم که مردم نیاز معیشتی دارند، اما این دلیل نمیشود که شاهد انتشار چنین آگهیهایی بر درودیوار شهر باشیم. بسیاری از این افراد، خودشان هم میدانند که فروش عضو بدنشان، شدنی نیست، اما میخواهند جلب توجه کنند تا با این شیوه، از خیران، کمکهای معیشتی دریافت کنند.
مجید ابهری، آسیب شناس و رفتارشناس اجتماعی است که به گفته خودش از حدود هشت سال پیش به همراه شماری از پژوهشگران بنیاد علوم رفتاری در زمینه خریدوفروش اعضای بدن با محوریت «کلیه»، پژوهشهای میدانی انجام داده است.
او پیشتر در گفت وگویی، «نیاز مالی» را اصلیترین دلیل فروش کلیه اعلام کرده و این نکته را هم گفته بود که خریدوفروش کلیه منع قانونی دارد، با این حال با توافق طرفین، معامله انجام میشود.
پس از نیاز مالی، براساس یافتههای پژوهشهای ابهری و همکارانش، تعمیر، تعویض یا خرید خانه، عروسی پسر و تهیه جهیزیه برای دختر، ایجاد کاروکسب برای خود یا فرزندان، بدهیهای فوری در آستانه گرفتاری و پرداخت هزینههای تحصیل دانشگاهی فرزند یا فرزندان، از دیگر عوامل اصلی در این زمینه هستند.
نکته آخر گفتههای ابهری به خانوادههایی اشاره دارد که یکی از نزدیکان آنها دچار مرگ مغزی شده است، اما آن قدر در اهدای اعضای بدن عزیز ازدست رفته خود، دچار شک و تردید میشوند که فرصت از دست میرود و اعضای بدن او که میتواند نجات بخش چندین زندگی باشد، دیگر قابل استفاده نیست.
اگرچه درمجموع در قوانین جمهوری اسلامی ایران، قانون خاصی برای خریدوفروش اعضای بدن وجود ندارد، برخی حقوق دانان بر مبنای قوانین موجود در زمینه معاملات و شرایط صحیح بودن خریدوفروش ازجمله مالیت و منفعت عقلایی داشتن، معتقدند که اعضای بدن فرد نیز میتواند مالیت داشته باشد و از سوی دیگر با توجه به پیشرفت علم پزشکی و انجام عملهای پیوند عضو، میتوان برای خریدوفروش اعضای بدن، منفعت عقلایی هم درنظر گرفت. این گروه از حقوق دانان بر این باورند که اگرچه قانون مشخصی در این زمینه وجود ندارد، ممنوعیت قانونی هم برای خریدوفروش اعضای بدن نیست. درباره خریدوفروش اعضای بدن، دو مرحله را میتوان در نظر گرفت.
نخست، زمانی است که فرد در قید حیات است و میخواهد عضو بدن خود را بفروشد و دوم زمانی است که فرد دچار مرگ مغزی شده و بناست اعضای بدن او اهدا شود. در زمینه اهدای عضو، قانونی وجود دارد که فقط درباره افرادی است که دچار مرگ مغزی شده اند. طبق این قانون، اگر مرگ مغزی فرد را هیئت ویژه تأیید کند، در صورت وصیت خودش یا رضایت اولیای دم، اعضای بدن او قابل اهدا خواهد بود. نکته درخورتوجه این است که در این زمینه هم اشارهای به خریدوفروش اعضای بدن نشده است و در این مواقع، وجهی پرداخت نمیشود و عضو بدن فرد مرگ مغزی شده، اهدا میشود.
با گشت وگذاری حوالی برخی بیمارستانهای شهر، آگهیهای پرشمار فروش اعضای بدن به چشم میآید. گزاف نیست اگر بگوییم این برای جامعه یک مصیبت است که برخی افراد آن، از سر استیصال و نداری مجبور شوند اعضای بدن خود را بفروشند. «پی ریزی اقتصاد صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینههای تغذیه و مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه» یکی از وظایف دولت براساس اصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی است که باید بیش از پیش مورد توجه نظام حکمرانی قرار گیرد.
فارغ از این منظر، با نگاه وجدانی و انسانی هم اگر بنگریم، نباید عرصه زندگی چنان بر برخی تنگ بیاید که چوب حراج بر متاع جان خود بزنند. در زمانهای که به دلیل تنگنای معیشت، خط فقر هر روز افراد بیشتری را به زیر میکشد، نهادها و دستگاههای مسئول و نیز افراد نیک اندیش این روزگار، باید با شناسایی نیازمندان واقعی به آنها کمک مؤثری کنند.